رد شدن به محتوای اصلی

نادر در فلسفه ارد بزرگ

پژوهش و نگارش : مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com
برگرفته از :
http://falsafe-greatorod.blogspot.com

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg


ارد بزرگ: نادرشاه افشار توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند، کشوری با شکوه بسازد. نام او همیشه برای ایرانیان، آشنا و دوست داشتنی خواهد بود


نادرقلی پیرامون سال 1066 خورشیدی در گوشه ای از خراسان به نام درگز چشم به گیتی گشود. او همچو نامش یکی از نادرترین و دلاورترین و بزرگترین رزم آوران تاریخ جهان است. ناپلئون او را میستود.

در تاریخ ایران و جهان، یافتن همتایی در جنگاوری برای او دشوار است. کارهای نمایان وی در نبردهایش او را در رده ی بزرگترین اندیشه وران جنگی جای میدهد. کسانی همچون کوروش، داریوش، خشایارشاه، هانیبال سردار کارتاژ، ژولیوس سزار، شاپور نخست، ناپلئون، سورنا، ابومسلم و یعقوب لیث صفاری.

او در زمانی که افغانها و روس ها و عثمانی ها به ایران دست انداخته بودند و کشور در بیشینه هرج و مرج بود به همراه سواران خود به طهماسب صفوی پیوست، شورش های داخلی را خواباند و افغانها را بیرون ریخت ، شاه طهماسب صفوی بر نام آوری و ارجمندی نادر در میان مردم رشک برد و برای نشان دادن توانایی خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را به شوند ناشایستگی به کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت. نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از خاور به باختر ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را به خاک ایران افزود و از آنجا به قفقاز که در چیرگی روسها بود رفت اما با شگفتی دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند. نادر فرمانروایی بود که برای انجامین بار گستردگی ایران را به کرانه ی طبیعی فلات ایران رسانید.

«او یکى از بى باک ترین نوابغ نظامى بود که ایران به وجود آورد (ادوارد براون)»

«نادر واپسین کشورگشاى آسیا بود (سرپرسی سایکس)»

با فرورفتن خورشید دولت نادری، سرزمین پهناور ایران که پس از سالها به زیر یک درفش درآمده و رنگ یگانه پذیرفته بود، از هم پاشید. به همین شوند ویژه ترین ویژگیِ نادر که ایرانیان آن را بدو میشناسند میهن پرستی نادر است که از گذشته به چهره ی بازگو کردن گفته های بیشماری از او در دهان مردم ایران چرخیده و چرخیده تا به دست ما رسیده است. همانند:

- شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است.

- کمربند پادشاهی ، نشان نوکری برای سرزمینم است. نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است.

- گشودنِ هند، برای نام آوری نبود، برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و بزه و چپاول را بیش از اندازه بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر در پی نام آوری بودم پادشاهان اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من به دور بود.

- از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ دور میشود نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هم میهنانش خواهد بود.

نادر به سفیر روسیه دستور میدهد که شهرهای دربند، باکو، شروان، اران، ایروان، رشت، گیلان و همه ی سرزمین قفقاز را که "پتر کبیر" به چیرگی خود در آورده بود و همچنین تاتارهای کوهستانی داغستان را که به زیردستی خود کشانده بودند را به ایران بازگردانند. نادر با بَرتنی میگوید: اگر روس‌ها از مرزهای ما پسرَوی نکنند خود جارویی به دست می‌گیرد و همه آن‌ها را از ایران بیرون خواهد ریخت.

و در نامه ای به فرماندار عراق هشدار میدهد : پاشای بغداد بداند که زیارت عتبات در عراق حق آشکار ماست و ما بازپس دادن اسیران ایرانی را که در جنگ به اسارت شما در آمده‌اند خواهانیم. از آنجا که خون هم‌ میهنان ما هنوز خشک نشده ‌است باید از شما انتقام بگیریم و از خون اتباع سلطان به همان اندازه که خون ایرانیان را ریخته‌اید بریزیم. از این جهت این نامه را ارسال می‌کنیم تا بدانید که ما ناگهانی و غیر انسانی به شما حمله نخواهیم کرد.

یکی از ویژگیهای شگفت نادر، یکسان نگری او به ادیان است. برای او زرتشتی و مسیحی و یهودی و مسلمان تفاوتی ندارنند به شرط آنکه از دادن مالیات سرپیچی نکنند. نادر در مراسم مذهبی مردم این‌گونه سخن می‌گفت: ای مردم چرا به جای یاری خواستن از امام علی از خداوند یاری نمی‌گیرید؟

وی همچنین تلاش داشت با کمک یک انگلیسی به نام "التون" نیروی دریایی ایجاد کند که به پیروزی نرسید.

از این رو نادر مردی خستگی ناپذیر، دلاور، میهن پرست، بزرگ منش، جنگاور و تیزهوش و خواهان سربلندی ایران بود اما در سالهای پایانی زندگانی اش دست به کارهایی زد که همچون لکه ی تیره ای چهره ی تابناک و میهن پرست او را تار مینماید.

او برای فراهم آوردن هزینه ی جنگ‌های خود وادار شد تا مالیات های گزافی از مردم بگیرد، به همین شوند شورش‌های بسیاری در کشور روی داد؛ و در زمانی که برای سرکوبی یکی از این شورش‌ها به خراسان رفته بود گروهی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی یورش بردند و نادر پسر شمشیر را کشتند. او در ۲۰ ژوئن ۱۷۴۷ برابر ۳۰ خرداد 1126 خورشيدی جان باخت.

بایسته ی گفتن است که همواره پزشکی فرانسوی بنام "بازن" در رکاب نادر شاه بود. برخی از گفته ها بر این روال اند که وی به دستور کمپانی هند شرقی که سودای چیرگی بر هند را داشت، روزانه در خوراک نادر سم میریخته است. به همین شوند در اثر سم نادر در فرجامین سالهای عمر خویش بسیار تندخو میشود و دستور کور کردن جانشین خود رضاقلی و دستور کشتن بسیاری از سرداران خود را میدهد؛ هنگامی که سم کارگر میشود، دندانهای نادر آغاز به ریزش میکنند و او شبی نبوده که بتواند بی درد شکم بخوابد.

گرچه در زمان نادر، مردم ایران به آبادانی ایران یعنی آنچه که از نادر خواستار بودند نرسیدند اما نمیتوان گفت که دولت نادرشاه در اندیشه ی بازسازی نبروهای فرآوردنی ایران نبود. در برخی گوشه های خاوری ایران کارهای ساختمانی در روند بود و سازمانهای آبیاری بازسازی میشد و برخی از شهرها که از مردم تهی شده بودند بار دیگر پر شدند. همچنین در بوشهر کارخانه ی توپ ریزی و در آمل کارخانه ی آهن ریزی گلوله ی توپ ساخته شد. اما پس از اینکه نادرشاه زر و سیم و جواهر بسیاری بدست آورد از آنجا که در ایران سرمایه گذاری های بزرگ و ایجاد بنگاه های سودآوری روایی نداشت زر و سیم و گوهر در چهره ی مالیات از مردم گرفته میشد و به گنجور نادر سپرده میشد. به همین روی دارایی هایی که مردم برای مالیات به دولت میدادند دوباره به دست آنها باز نمیگشت. و همین موجب میشد که تورم بهای کالاها بالا رود.

«نادر میتوانست با پولی که بدون بهره گیری از آن در کلات نادری گرد آورده بودکشور خود را به گونه ای آباد کند که آبادترین کشورهای جهان گردد ولی این کار را نکرد (ژان گوره فرانسوی)»

شوند اینکه "نادر بزرگ" نتوانست آنگونه که خود میخواست به آبادانی ایران کمک کند آن است که او بیش از آنکه برای شاهی ساخته شده باشد، یک سردار بزرگ بود. ناپلئون میگوید: مشکل نادر آن بود که بیش از اندازه ژنرال بود.

یکی از هشدارهایی که فردوسی در شاهنامه به ما میدهد نیز همین است که پایگاه شاهی از پایگاه سرداری سپاه و پهلوانی جداسر است: جز از تخت زرین که او شاه نیست / تن پهلوان از درِ گاه نیست

در روزگار پیش از منوچهر، شاه هم سپهبد است هم شهریار، اما از دوران او به پس، سرداران ایران از وی میخواهند که به شاهی بپردازد و کار سپاه را به آنها واگذارد. حال آنکه نادر هم شاه است و هم سردار:

جهان پهلوان سام بر پای خواست / چنین گفت کای خسروِ داد و راست

چو شُستی به شمشیر هندی زمین / به آرام بنشین و رامِش گزین

از این پس همه نوبت ماست رزم / تو را جای، تخت است و بگماز و بزم

از این رو اُرُد با در ستایشی که از نادر میکند او را "شکوه ساز" میخواند و نه "آباد گر". از دیدگاه جنگاوری، نادر بر کسی چون کریمخان زند برتری چشمگیری دارد، اما از دید پادشاهی و خردگرایی از او در جایگاهی فروتری می ایستد چرا که شاهنشاهی در ایران به جنگاوری و داشتن سپاه نیست:

بباید یکی شاه خسرو نژاد / که دارد گذشته سخنها به یاد

اگر داردی توس و گستهم فر / سپاه است و گردان بسیار مر

نزیبد بر ایشان همی تاج و تخت / بباید یکی شاه بیداربخت

که باشد بر او فره ی ایزدی / بتابد ز دیهیم او بخردی

چه اگر نهاد رزمیاری در پادشاهی آمیخته شود، پایه های کشوری سست خواهد شد چرا که جنگ را با خرد جفتی نیست. رزمیار جنگ میخواهد و پادشاه، "داد":

بدو گفت رستم که ای شهریار / مجوی آشتی از درِ کارزار

نبود آشتی هیچ در خوردشان / بدین روز، گرزِ من آوردشان

به رستم چنین گفت پس کیقباد / که چیزی ندیدم نکوتر ز داد

سزد گر هر آنکس که دارد خرد / به کژی و ناراستی ننگرد

چه بسیار سرفراز بود ایران اگر هم زمان با نادر سردار بزرگ میهن، پادشاهی نیکو اندیش نیز داشت، که اگر چنین بود، روزگار کنونی ایران بِه از آنچه اکنون میبینیم میتوانست باشد.

نوشته اند: نادر در راه گشودن هند، در ایران، به کودکی برمیخورد كه به دبستان میرفته؛ از او میپرسد: پسر جان چه می‌خوانی؟
- قرآن.
- از كجای قرآن؟
- انا فتحنا....

نادر مُروای نیک میزند و از پاسخ او بسیار خرسند میشود. سپس یك سكه زر به او میدهد. اما پسر از گرفتن آن خودداری میکند.
نادر: چر ا نمی گیری؟
پسر :مادرم مرا می‌زند می‌گوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر: به او بگو نادر داده است.... پسر: مادرم باور نمیکند و خواهد گفت: نادر مردی بخشنده است. او اگر به تو پول بدهد بیش از یک سکه خواهد داد. سخن او بر دل نادر نشست و یك مشت پول زر در دامن او ریخت.
چنانچه در تاریخ نام آور گشته؛ نادر در آن جنگ بر همآورد خویش محمد شاه گورکانی پیروز میشود.



نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

جزیره ابوموسی

جنوبی ‌ترین جزیره ایرانی آبهای خلیج ‌فارس، جزیره ابوموسی است. این جزیره در 222 کیلومتری بندرعباس و هم‌ چنین در 75 کیلومتری بندر لنگه واقع شده است. جزیره ابوموسی یکی از چهارده جزیره استان هرمزگان است که بیشترین فاصله از سواحل ایرانی خلیج فارس را دارد و طول و عرض آن درحدود 5 / 4 کیلومتر است. شهر ابوموسی مرکز جزیره ابوموسی می‌باشد. ارتفاع آن از سطح دریا 46 متر و مساحت آن دو و دو دهم کیلومتر مربع است. جزیره ابوموسی نزدیک ‌ترین پهنه خشکی از خاک ایران به خط استوا است که‌ آب و هوای مرطوب و گرم‌تری دارد. این جزیره فاقد آب و اراضی مناسب کشاورزی است؛ ولی کشت و زرع محدودی در آن صورت می‌گیرد و بیشتر مردم بومی محل به صید ماهی اشتغال دارند. این جزیره یکی از مراکز صدور نفت خام کشور است که با ظرفیتی قابل توجه فعالیت می‌کند. وسعت شهرستان ابوموسی 8 / 68 کیلومتر مربع است که مشتمل بر جزایر ابوموسی (با 12 کیلومتر مربع)، جزیره تنب‌ بزرگ (با 3/10 کیلومتر مربع) تنب کوچک (با 5/1 کیلومتر مربع)، سیری (با 3/17 دهم) کیلومتر مربع، فرور بزرگ (با 2/26کیلومتر مربع) و فرور کوچک (با 5/1 کیلومتر مربع) می‌باشد.

چارلی چاپلین

کمتر کسی پیدا می شود که نامه تاریخی چارلی چاپلین به دخترش را نخوانده باشد . نامه ای که در کشور ما سی سال دست به دست می چرخد . در مراسم رسمی و نیمه رسمی بارها از پشت میکروفن خوانده شد و مردم کوچه و بازار با هر بار خواندن آن به یاد لبخند غمگین چاپلین افتادند که جهانی از معنا در خود داشت . اگر بعد از این همه سال به شما بگویند این نامه جعلی است چه می گویید ؟؟! لابد عصبانی می شوید و از سادگی خود خنده تان می گیرد . حالا اگر بگویند نویسنده واقعی این نامه سی سال است که فریاد می زند این نامه را من نوشتم نه چاپلین و کسی باور نمی کند چه حالی بهتان دست می دهد ؟ فکر می کنید واقعیت دارد ؟ خیلی ها مثل شما سی سال است که به فرج ا… صبا نویسنده واقعی این نامه همین را می گویند : واقعیت ندارد این نامه واقعی است !!!!! فرج ا… صبا نویسنده و روزنامه نگار کهنه کاری است . او سالها در عرصه مطبوعات فعالیت داشته و امروز دیگر از پیشکسوتان این عرصه به شمار می آید . ………. ماجرا برمی گردد به یک روز غروب در تحریریه مجله روشنفکر . فرج ا… صبا اینطور می گوید : ” سی و چند سال پیش در مجله روشنفکر تصمیم گرفت

شعری از استاد فرزانه شیدا به مناسبت روز زن و مادر

لالا گل خنده ، گل مادر که فرزنده برای خواب وآرومت ، دل مادر چه مجنونه همه شادی ورنج تو، تماما بر دل اونه تماما بر دل اونه! روز مادر بر همه مادران دنیا مبارک با شعری از استاد فرزانه شیدا این روز را گرامی می داریم . لالا گل پونه دل ، از غمها به زندونه برای عاشقی کردن، تواین دنیای ویرونه دیگه شوقی نمیمونه دیگه شوقی نمیمونه لالا گل سرخم ، نمونده سرخی رخ هم نه شرم از بی وفائی ها ، نه حُجّبی بر رخ وگونه تو دنیای تباهی ها ، دل هر آدمی خونه دل هر آدمی خونه! لالا گل سوسن ، توُ این دنیای تواین برزن تمومه قصه ها مردن ، دلااز بسکه حیرونه دیگه آوای هر قلبی ، چه غمگینه چه محزونه ! لا لا شقایقها ، امید قلب عاشقها توُ این دنیای دیونه ، دل عاشق چه پنهونه سکوتش گریه ی قلبه ، همش درخود پریشونه همش درخود پریشونه لالا گل یاسم ، نسیم عطر احساسم توُ دنیای غم و ماتم ، همه دلها چه داغونه به شبها رهگذر درغم ، دیگه شعری نمیخونه دیگه شعری نمیخونه لالا گل خنده ، گل مادر که فرزنده برای خواب وآرومت