رد شدن به محتوای اصلی

صوفیگری در فلسفه ارد بزرگ

پژوهش و نگارش : مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com
برگرفته از :
http://falsafe-greatorod.blogspot.com

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg


ارد بزرگ میگوید: فرمانروایان، اگر خوبی صوفیانه داشته باشند، همواره دشمنان سرزمین خویش را افزون نموده و گستاخ تر میکنند


منم گفت بر تخت، گردان سپهر / همم خشم و جنگ است و هم داد و مهر

زمین بنده و چرخ یار من است / سر تاجداران شکار من است

همم دین و هم فره ی ایزدی / همم بختِ نیکی و دستِ بدی

بدان را ز بد دست، کوته کنم / زمین را ز کین، رنگِ دیبَه کنم (فردوسی بزرگ)

خوبی چیست و خوبی صوفیانه چه؟ در آغاز بایاست بدانیم که "خیر و خوبی" معنای یکسانی با "نیکی" ندارند. به گفتار دیگر، اگرچه خوب و نیک هر دو، بار اخلاقی دارند، "نیکی" از اخلاق مطلق و مثالی [ایده آل] سخن میگوید در حالی که "خوبی" از هرآنچه مردمان آن را نیک میدانند! (جدا از دیدگاه معنایی زبان فارسی که در آن، "خوب" در معنای "زیبا" به کار میرود نه در چم "نیک").

واژگانی چون خیر و شر، گزارشی است از نگرش مردمان هر سرزمین به نیک و بد "مثالی" [چهره مینوی هر چیز] باشنده در اندیشه شان. ازین رو، پرداختن ارد بزرگ، به گزاره ی «خوبی صوفیانه» نباید ما را به این پرسش وادارد که اگر در اندیشه ی ناب ایرانی و پیرو آن در اندیشه ی ارد بزرگ، زندگانی نیازورزانه ی صوفیان، "بد" به شمار می آید، به کار بردن قید "خوب" برای آن از چه روی است؟

چرا که در اندیشه ی هندیان و ایرانیان گنوستیک باور چون مانی، زندگانی صوفیانه، خیر و خوبی است، گرچه چنین زندگانی ای، "نیک مثالی" از دیدگاه زرتشتی و دیدگاه ارد بزرگ نیست.

نکشتن جانوران آزاردهنده و خرفسترگان از گونه ی اخلاقیات صوفیانه است. یا این گفته مسیح که "اگر بر گونه چپت سیلی زدند، گونه ی راست را هم سوی او کن":

نبینی که عیسای مریم چه گفت / بدانگه که بگشاد راز از نهفت؟

که پیراهنت گر ستاند کسی / میاویز با او به تندی بسی

و گر بر زند کف به رخسار تو / شود تیره زان زخم دیدار تو

مزن همچنان تا بماندت نام / خردمند را نام بهتر ز کام

زاهدان و صوفیان، از هرگونه جنگ و پایداری و فرادستی بیزارند، ازین رو در درازای تاریخ، هندیان، هرگز نتوانسته اند دولتی بزرگ و قدرتمند بساختارند. به وارون، ایرانیان که در دل زمین جای دارند، نه همانند باختریان، آزورز و درازدست بوده و نه همچون هندیان، نیازورز و زیردست. آنان فرزندان ایرج اند. میانه رو هستند. ایرج نه همانند سلم(سرمتیان-باختریان) است و نه همانند تور(ترکان-خاوریان)...

در جنگی که میان سه فرزند فریدون و اژدها (فریدون برای آزمودن فرزندان خویش به پیکر اژدها در می آید) در میگیرد

سلم بی اندیشه میگریزد: سبک پشت بنمود و بگریخت زوی / .....

تور بی اندیشه یورش می برد: میانین برادر چون او را بدید / کمان را بزه کرد و اندر کشید

اما تنها ایرج است که در آغاز می اندیشد و سپس می تازد:

دگر کهترین مردِ با سنگ و چنگ / که هم با شتاب است و هم با درنگ

ز خاک و ز آتش میانه گزید / چنان کز ره هوشیاری سزید

و اما ایرج، آنگاه که به فرمانروایی ایران می رسد، در برابر بیشی جویی برادران آزورزش، روی به منش صوفیانه می آورد، فریدون به وی پند میدهد که:

بدو گفت شاه:ای خردمند پور / برادر همه رزم جوید، تو سور؟

تو گر پیش شمشیر، مهر آوری/ سرت گردد آشفته از داوری

تو گر چاشت را دست یازی به جام / وگرنه خورد، ای پسر! بر تو شام

ایرج در پاسخ میگوید:

دل کینه ورشان به دین آورم / سزاوارتر زآنکه کین آورم

و با برادران نمی آویزد، بلکه در حالی که دو سپاه تور و سلم پیشوایی او را میپذیرند نیازورزانه به درگاه تور رفته و به او میگوید:

من ایران نخواهم، نه خاور، نه چین / نه شاهی نه گسترده روی زمین

بزرگی که فرجامِ او تیرگیست / بر آن مهتری بر، بباید گریست

سپهر بلند ار کشد زین تو / سرانجام خشت است بالین تو

مرا تخت ایران اگر بود زیر / کنون گشتم از تاج و از تخت سیر

مرا با شما نیست ننگ و نبرد/ دلت را نباید بدین رنجه کرد

زمانه نخواهم به آزارتان / و گر دور مانم ز دیدارتان

جز از کهتری نیست آیین من / "مباد آز و گردنکشی دین من"

بدبینی ایرج به زندگانی و دید صوفیانه ی وی به فرمانروایی و نیازورزی بی اندازه او پیش برداران، تا جاییست که حتا در برابر کشته شدن به دست تور، پایداری نمیکند بلکه پیوسته او را پند میدهد که

مکن خویشتن را ز مردمکشان / کز این پس نیابی خود از من نشان

یا:

مکش مر مرا کت سرانجام کار / بپیچاند از خون من کردگار

بسنده کنم زین جهان گوشه ای/ به کوشش فراز آورم توشه ای

مکش مورکی را که روزی کش است/ که او نیز جان دارد و جان خوش است

جهان خواستی؛ یافتی؛ خون مریز! / مکن با جهاندار یزدان ستیز

و بدین گونه، رفتار اوی، شوند گستاخ تر شدن دشمن بداندیش میشود تا جایی که صدها سال جنگ ایران و توران را در پی می آورد.

فروتنی در برابر گردنکشان اشتباه بزرگی است، چرا که این کار آنها را گستاخ تر و بی پرواتر مینماید. آنهایی که آمادگی برای پاسخگویی به تجاوز دشمن را با گفتن این سخن که: "جنگ بد است و باید مهربان بود، درگیری کار بدیست" را رد میکنند، ساده لوحانی هستند که خیلی زود در تنور دشمن خواهند سوخت (اُرُد بزرگ)

اگر ایرج، پند فردوسی را میشنود که می نهیبد:

که گر نامِ مردی بجویی همی / رخ تیغ هندی بشویی همی

ز بدها نبایدت پرهیز کرد / که پیش آیدت روز ننگ و نبرد

زمانه چو آمد به تنگی فراز / هم از تو نگردد به پرهیز باز

"چو همره کنی جنگ را با خرد / دلیرت ز جنگاوران نشمرد

خرد را و دین را رهی دیگر است / سخنهای نیکو به بند اندر است"

و در پیرو گفت پدر خردمند خویش، فریدون، به جنگ برمیخاست، تور، بیشی جویی را به کنار مینهاد،

چرا که آزورزی، گونه ای ناباوری به خویشتن و ناخویشتنداری است. ازیرا درازدست، در برابر فرادستی ابرمرد، فرومیهلد و خویشتن را می بازد زیرا نیروی وی از درون نمیجوشد، او خود باور نیست، او خشم زاده ی مرگ را به بیرون از خویش فرامیفکند. اما بسنده است که این ناتندرست، در برابر خویش، نیازورزی (خوبی صوفیانه) ببیند، درنده خوتر گشته، آزورزی را دوچندان خواهد کرد.

نیامدش گفتار ایرج پسند / نبُد راستی نزد او ارجمند

سخن چند بشنید و پاسخ نداد / همان خشم بودش، همان سرد باد

یکی خنجر از موزه بیرون کشید / سراپای او چادرِ خون کشید

نمونه ای دیگر از "خوبی صوفیانه"، کردار سیاوش شاهزاده و پهلوان ایرانی در برابر افراسیاب تورانی است.سیاوش پهلوانی است ستبر بازو، اما در هنگام کشته شدن، به جنگ برنمیخیزد.

صوفیگری یکی از کهن الگوهای مردان این مرز و بوم است که بارها و بارها در تاریخ ایران اندیشه ی خویش را بر ذهن ایرانیان بار گردانیده است.

چه نیکوست که فرمانروایان به جای "خوبی صوفیانه" چنگالی نیرومند از "نیکی مردانه" داشته باشند.


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

جزیره ابوموسی

جنوبی ‌ترین جزیره ایرانی آبهای خلیج ‌فارس، جزیره ابوموسی است. این جزیره در 222 کیلومتری بندرعباس و هم‌ چنین در 75 کیلومتری بندر لنگه واقع شده است. جزیره ابوموسی یکی از چهارده جزیره استان هرمزگان است که بیشترین فاصله از سواحل ایرانی خلیج فارس را دارد و طول و عرض آن درحدود 5 / 4 کیلومتر است. شهر ابوموسی مرکز جزیره ابوموسی می‌باشد. ارتفاع آن از سطح دریا 46 متر و مساحت آن دو و دو دهم کیلومتر مربع است. جزیره ابوموسی نزدیک ‌ترین پهنه خشکی از خاک ایران به خط استوا است که‌ آب و هوای مرطوب و گرم‌تری دارد. این جزیره فاقد آب و اراضی مناسب کشاورزی است؛ ولی کشت و زرع محدودی در آن صورت می‌گیرد و بیشتر مردم بومی محل به صید ماهی اشتغال دارند. این جزیره یکی از مراکز صدور نفت خام کشور است که با ظرفیتی قابل توجه فعالیت می‌کند. وسعت شهرستان ابوموسی 8 / 68 کیلومتر مربع است که مشتمل بر جزایر ابوموسی (با 12 کیلومتر مربع)، جزیره تنب‌ بزرگ (با 3/10 کیلومتر مربع) تنب کوچک (با 5/1 کیلومتر مربع)، سیری (با 3/17 دهم) کیلومتر مربع، فرور بزرگ (با 2/26کیلومتر مربع) و فرور کوچک (با 5/1 کیلومتر مربع) می‌باشد.

ناراستی در فلسفه ارد بزرگ

پژوهش و نگارش : مسعود اسپنتمان sepitemann@yahoo.com برگرفته از : http://falsafe-greatorod.blogspot.com ارد بزرگ می گوید : ناراستی ها پیشاپیش رو به مرگ و نیستی اند مگر آنکه ما آنها را در اندیشه و روان خویش زنده نگاه داریم ! بیا تا جهان را به بد نسپریم / به کوشش همه دستِ نیکی بریم نباشد همی نیک و بد پایدار / همان به که نیکی بود یادگار جهان سر بسر چون فسانه ست و بس/ نماند بد و نیک بر هیچکس (فردوسی بزرگ) تاریکی در زندگی ماندگار و ابدی نیست، برسانِ روشنایی (اُرُد بزرگ) «آری؛ آن دو گوهر مینوی آغازین که با هم در خواب و رویا بودند، پدیدار و آشکار شدند. در اندیشه، گفتار و کردار، یکی "نیک" و دیگری "بد" است. از این دو نیکوکاران هستند که با شیوه ی درست برمیگزینند نه نیکوکاران (یسنا؛هات30 بند 3)» این دو گوهرِ همزاد در بیکنشی و رویا با یکدیگر در سرشت آدمی به سر میبرند. روش و منش انسان میتواند یکی از آن دو را از بیکنشی و رویا مانندی به کنشگری فراخواند. انسان با آزادگزینی میتواند با داوری خ...

20 راه تضمینی برای فروپاشی رابطه

طبق آخرین یافته ها، تداوم و تکرار 20 اشتباه درطرز تفکر و برقراری ارتباط که افراد مرتکب آن میگردند، توانایی نابود ساختن هر رابطه ای را دارا میباشد: 1- سرسختانه همواره خود را حق بجانب دانستن، حتی زمانی که ادله کافی در اختیار نداشته باشید. 2- هیچگاه عذرخواهی نکردن، حتی زمانی که تقصیر کار بودن شما اثبات گردیده باشد. 3-بی رحمانه خطاها ی شریک زندگی خود را بازگو کردن. 4-ادعای متعصبانه از آگاهی داشتن از انگیزه های شریک زندگی بهتر از خود وی. 5-تصور آنکه شریک شما می باید نیازهای شما را درک کرده و فورا بدون درخواست شما آنها را برآورده سازد. 6-نادیده گرفتن کامل اولویتهای شریک زندگی و پافشاری بر اولویتهای خود. 7-تصور آنکه نیازهای جنسی همسر شما و نیازهای جنسی شما یکسان و مشابهی میباشند. 8- عدم اقرار به رنجش و بلافاصله ابراز خشم کردن. 9- شناسایی عیوب و کاستیهای شخصیتی همسر و اسرار خانوادگی وی، و بهره گیری از آنها برای پیروزی در مشاجرات، زمانی که منطق در میماند. 10- بهره گیری از عذاب وجدان و حس گناه کار بودن برای به بازی گرفتن، دستیابی به اهداف و یا مجازات همسر. 11- در شناسایی و یافتن بدیها و معایب ه...