رد شدن به محتوای اصلی

زندگینامه یاسمین آتشی از سایت نگاه منتقد

یاسمین آتشی نویسنده نامدار داستانهای تاریخی کوتاه ، در پنجم آبانماه 1338 در شهر نقده استان آذربایجان غربی متولد شد . تحصیلات اش را تا پایان کارشناسی تاریخ ادامه داد . او عاشق سرزمین آبا و اجدادیمان ایران می باشد از این رو سالهاست داستانهایی می نویسد که رنگ و بویی ملی و تاریخی دارند داستانهای او موجز و کوتاه هستند تقریبا در همه داستانهای او سخنان فیلسوف و دانای کشورمان "ارد بزرگ" دیده می شوند او در جای گفته است : ( اگر خوب دقت کنید یکی از وجوه تمایز ادبیات ما با ادبیات غرب در همین است ما همواره در کتابهای گذشتگان خود نقل قول ها ، متل ها و حکایات جانبی را می بینیم . من هم سعی کردم این مسیر را همانند یک امضاء بر روی آثارم داشته باشم . من در مورد اندیشه ها و افکار ارد بزرگ مطالعات فراوانی داشته ام و به شخصه فکر می کنم بزرگترین متفکر حال حاضر ایران هستند صدها جمله از ارد بزرگ را در حافظه دارم و سعی می کنم با جملات حکیمانه اشان وجه معنایی داستانهایم را بالا ببرم ).
یاسمین آتشی در مورد مضامین و سوژه های داستانهایش می گوید : ( هر کشور و سرزمینی خواسته ها و شرایط خاص خودش را دارد به نظر من نسل امروز ایران بدنبال داستانهای تاریخی است . وجود کتابهای قطور و سنگین آنها را از مطالعه فراری می دهد ! کاری که من می کنم این است که با مطالعه تاریخ و مطالب باستان شناسان سعی می کنم در طی داستانهایی خلاصه ، شیره و عصاره آن را تحویل جوان علاقه مند بدهم ...سعی کرده ام [داستانهایم] چکیده ایی باشد از پژوهش هایی که خوانده ام از نوشته های باستان شناسان و تاریخ نویسان و همینطور مطالبی که در فولکلور عمومی وجود دارد بهره گرفته ام ) .

یاسمین آتشی در پنجاهمین سال زندگی خود مسئولیت ریاست بنیاد جهانی ارد بزرگ را بر دوش گرفت در کنار او افرادی نظیر : اليان ايژن هير (رئيس انجمن هنري ارت کلوب و رئيس انجمن دفاع از منافع منطقه ي شامپل در ژنو) ، دکتر شهناز خاتمي ( پزشک ايراني مقيم اتريش ، وين ) ، امير همداني ( جامعه شناس ) ، شقايق شاهي (پژوهشگر برجسته افغانستان) ، دانيل ايزلي ( اسيستان سابق کادر اداري بيمارستان کانتونال ژنو و هم اکنون حامي و سرپرست کمک به سالخوردگان) ، شکوهه عمراني (نامزد گروه هشت سوييس در انتخابات پارلماني دوره گذشته اين کشور و از همکاران فرهنگي سازمان ملل متحد در ژنو ) ، خانم کریسیتین والون (مدیر پژوهشگاه بنیاد جهانی ارد بزرگ) و ایرن گاللی (طراح نقشه بردار و نقاش) حضور دارند .
یاسمین آتشی ساکن تهران است و دختری به نام فرحناز دارد .


1- گستاخی رومیان

http://www.freeupload.com.au//uploads/1/Romian.jpg

اردوان يكم در آذر ماه سال 126 پیش از میلاد دستور آزادی سه هزار اسیر رومی را داد . آنها با لباس مبدل برای ایجاد هرج و مرج و جاسوسی از مرزها گذشته و خود را به شهرهای ایران رسانیده بودند . بعضی از این اسیران بیش از 10 سال در زندان بودند آنها براحتی به زبان پهلوی (زبان آنروز ایرانیان) سخن می گفتند روزی که اسرا از پایتخت ایران خارج می شدند یکی از آنها مغرورانه به نوجوانی ایرانی که به آنها نگاه می کرد گفت خورشید ما را از شرق به غرب کشاند و ما آزاد شدیم . نوجوان هم خندید و گفت آخر خورشیدها در مشت پادشاهان ایران هست ! و آنها شما را پیاپی به غرب می بخشند !
دانای ایرانی ارد بزرگ می گوید : در کاخ های ویران شده نامداران سرزمینمان ایران می توان هزاران هزار چشمه جاری دید ...می توان فریادهای دادگستر آنها را شنید ... و تنهایی را از یاد برد .
این پرسش در ذهن ایجاد می شود آیا آن اسرا پیام مهر ایرانیان را حس کردند ؟!
خیر
پس از سال ها توطئه ، پنجاه سال بعد از این حادثه دهها هزار رومی وارد ارمنستان و آذربادگان ایران شدند .
مهر و سخاوت ایرانیان به شرق و غرب ، شمال و جنوب چه بازده ایی داشت ؟ جز پررویی ، گستاخی و زیاده خواهی ؟...

یاسمین آتشی



2- طعم عشق به میهن

میترادات دختر مهرداد پادشاه اشکانی خواب دید ماری سیاه به شهر حمله نموده سربازان مار را به بند کشیدند و چون پدرش آن مار زشت را بدید دست او را گرفته و به مار پیشکش کرد مار بدورش پیچید و او را با خود از شهر ببرد چون از شهر دور شدند ماری دیگر بر سر راه آنها سبز شد و بدین طریق میترادات از مهلکه گریخت به سوی شهر خویش باز گشت مردم شادی می کردند و نوازندگان می نواختند او هم شاد شد اما همه چیز برایش غریبه و نا آشنا بود چون بر لب جوی آبی نشست موهای خویش را خاکستری دید زنی کامل در آب دیده می شد از ترس از خواب پرید و ساعتها بر خود لرزید . میترادات در آن هنگام تنها 14 سال داشت . چند سال گذشت در پایان جنگ ایران سلوکیان (جانشینان اسکندر) فرمانروای آنها اسیر شده و به ایران آوردنش .

آن شب در زیر نور مهتاب مهرداد به دخترش میترادات گفت ای عزیزتر از جان می خواهم همسر دمتریوس فرمانروای اسیر شده سلوکیان شوی . رایزاننم می گویند اگر دمتریوس را عزیز داریم در آینده او دودمان سلوکیان را تضعیف خواهد کرد و در نهایت ما می توانیم برای همیشه آنها را نابود کنیم و تو می دانی آنها چقدر از ایرانیان را کشته اند آیا قبول می کنی همسر او شوی ؟ دختر به پدر نگاهی کرد و خوابش را بیاد آورد .
در دل گفت آه ای پدر ، آه ای پدر من این مار را قبلا در خواب دیده ام و می دانم کی باز خواهم گشت زمانی که دیگر نیمی از موهایم سفید شده اما بخاطر ایران و شادی مردمم خواهم رفت .

سرش را پایین انداخت و گفت پدر هر چه شما تصمیم بگیرید همان می کنم پادشاه ایران دخترش را در آغوش گرفته موی سر او را بوسید و گفت دخترم می دانی که چقدر دوستت دارم .
میترادات در دل می دانست آغوش مار در انتظار اوست اما صدای شادی ایرانیان آرام ش می کرد همچون آرامش آغوش پدر ، و آرام گریست .
اندیشمند میهن دوست کشورمان ارد بزرگ می گوید : گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند .
سالها گذشت میترادات که به ایران باز گشت همه چیز همانگونه بود که در خواب دیده بود بر لب همان جوی آب نشست خود را در آن دید اشکهایش با آب جوی در هم آمیخت و طعم میهن پرستی را برای روح و جان ایرانیان به یادگار گذاشت .

یاسمین آتشی


3- وونن پادشاه ایران و اسب سپید


روزی اسب سپیدی را تقدیم پادشاه ایران "وونن" يكم پادشاه اشکانی نمودند و گفتند این اسب توسط بهترین سوارکاران آموزش دیده ، بدنی ورزیده دارد و بسیار باهوش است . یکی از مشاوران دربار گفت اسب سفید برای پادشاه ایران خوب نخواهد بود . وونن پرسید چرا ؟ و آن رایزن پیر گفت چون اسب سپید مرکب ارواح است . پادشاه ایران خندید و سوار بر اسب شد .
دانای ایرانی ارد بزرگ می گوید : سخن بدون پشتوانه ، یعنی گزاف گویی .
گفته می شود اسب سپید چندین بار جان پادشاه ایران را نجات بخشید و درنهایت آن اسب توسط یکی از جاسوسان رومی مسموم شد ...

یاسمین آتشی


4- فریادرس


بلاش چهارم پادشاه اشکانی قصد شکار داشت به نزدیکان خویش گفت برای شکار آماده شوند چند تن از فرماندهان سراسیمه نزدیکش شدند و از پادشاه ایران خواستند که از کاخ خارج نگردد بلاش پرسید مگر چه شده است فرماندهان گفتند در نزدیکی جنگل ، مزارع گندم روستاییان دچار آتش سوزی شده و بیم آن می رود که آتش به جنگل سرایت کند . بلاش گفت شما چه کرده اید ؟ فرماندهان سر به زیر آورده و گفتند با آتش نتوان جنگیدن !
بلاش دستور داد همه فرماندهان و سربازان به کمک روستائیان بروند خود او نیز همراه آنها شد .
ارد بزرگ اندیشمند نامدار ایرانی می گوید : فریادرس ! پاکزاد است ، او گوشش پیشتر تیز شده و آماده کمک رسانی ست .
پس از دو روز آتش فرو نشست جنگل بزرگی از آتش در امان ماند . بلاش پادشاه ایران ، آخرین سرباز ! ایرانی بود که از میان خاکسترها به سوی کاخ فرمانروایی باز می گشت . مردم روستا هنوز چشمشان را از پادشاه ایران بر نداشته بودند که کیسه های گندم توسط سربازان در میان آنها پخش می شد .

یاسمین آتشی


5- فرگون زیبا و برترین گنج زندگی


آروشا همسر یکی از مهتران دربار سلجوقی به فرگون (زیباترین زن زمانه خویش) همسر ملک شاه گفت : اگر گوش بر هر دیواری بگذاری ، از اهالی آن خانه خواهی شنید فرگون زیبا بزرگترین گنج گیتی را در اختیار دارد کلید دار خزانه ایران در واقع اوست و خندید . فرگون دستی بر موهای کودک زیبایش کشید و گفت گنج من همین کودک است . فرزند من بزرگترین داشته من است و همین برای من بس است آروشا تا خواست به حرفهای قبلی خود ادامه دهد دید فرگون بانوی نجیب و پاک نژاد ایرانی در حال دور شدن است . ارد بزرگ فیلسوف برجسته معاصر که خود از تبار فرزندان ملک شاه و فرگون است می گوید : مادر و پدر ، زندگیشان را با فروتنی به فرزند می بخشند .
در واقع بانوی زیبای ایران "فرگون" به زن ایرانی می آموزد بزرگترین گنج گیتی در آغوش اوست و او باید نگهبان بدن ، روان و اندیشه او باشد .

یاسمین آتشی


منبع داستان ها : سایت رسمی یاسمین آتشی

http://yasamin-atashi.blogspot.com


منبع : سایت نگاه منتقد

http://l2.blogfa.com/post-48.aspx


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

جزیره ابوموسی

جنوبی ‌ترین جزیره ایرانی آبهای خلیج ‌فارس، جزیره ابوموسی است. این جزیره در 222 کیلومتری بندرعباس و هم‌ چنین در 75 کیلومتری بندر لنگه واقع شده است. جزیره ابوموسی یکی از چهارده جزیره استان هرمزگان است که بیشترین فاصله از سواحل ایرانی خلیج فارس را دارد و طول و عرض آن درحدود 5 / 4 کیلومتر است. شهر ابوموسی مرکز جزیره ابوموسی می‌باشد. ارتفاع آن از سطح دریا 46 متر و مساحت آن دو و دو دهم کیلومتر مربع است. جزیره ابوموسی نزدیک ‌ترین پهنه خشکی از خاک ایران به خط استوا است که‌ آب و هوای مرطوب و گرم‌تری دارد. این جزیره فاقد آب و اراضی مناسب کشاورزی است؛ ولی کشت و زرع محدودی در آن صورت می‌گیرد و بیشتر مردم بومی محل به صید ماهی اشتغال دارند. این جزیره یکی از مراکز صدور نفت خام کشور است که با ظرفیتی قابل توجه فعالیت می‌کند. وسعت شهرستان ابوموسی 8 / 68 کیلومتر مربع است که مشتمل بر جزایر ابوموسی (با 12 کیلومتر مربع)، جزیره تنب‌ بزرگ (با 3/10 کیلومتر مربع) تنب کوچک (با 5/1 کیلومتر مربع)، سیری (با 3/17 دهم) کیلومتر مربع، فرور بزرگ (با 2/26کیلومتر مربع) و فرور کوچک (با 5/1 کیلومتر مربع) می‌باشد.

چارلی چاپلین

کمتر کسی پیدا می شود که نامه تاریخی چارلی چاپلین به دخترش را نخوانده باشد . نامه ای که در کشور ما سی سال دست به دست می چرخد . در مراسم رسمی و نیمه رسمی بارها از پشت میکروفن خوانده شد و مردم کوچه و بازار با هر بار خواندن آن به یاد لبخند غمگین چاپلین افتادند که جهانی از معنا در خود داشت . اگر بعد از این همه سال به شما بگویند این نامه جعلی است چه می گویید ؟؟! لابد عصبانی می شوید و از سادگی خود خنده تان می گیرد . حالا اگر بگویند نویسنده واقعی این نامه سی سال است که فریاد می زند این نامه را من نوشتم نه چاپلین و کسی باور نمی کند چه حالی بهتان دست می دهد ؟ فکر می کنید واقعیت دارد ؟ خیلی ها مثل شما سی سال است که به فرج ا… صبا نویسنده واقعی این نامه همین را می گویند : واقعیت ندارد این نامه واقعی است !!!!! فرج ا… صبا نویسنده و روزنامه نگار کهنه کاری است . او سالها در عرصه مطبوعات فعالیت داشته و امروز دیگر از پیشکسوتان این عرصه به شمار می آید . ………. ماجرا برمی گردد به یک روز غروب در تحریریه مجله روشنفکر . فرج ا… صبا اینطور می گوید : ” سی و چند سال پیش در مجله روشنفکر تصمیم گرفت

شعری از استاد فرزانه شیدا به مناسبت روز زن و مادر

لالا گل خنده ، گل مادر که فرزنده برای خواب وآرومت ، دل مادر چه مجنونه همه شادی ورنج تو، تماما بر دل اونه تماما بر دل اونه! روز مادر بر همه مادران دنیا مبارک با شعری از استاد فرزانه شیدا این روز را گرامی می داریم . لالا گل پونه دل ، از غمها به زندونه برای عاشقی کردن، تواین دنیای ویرونه دیگه شوقی نمیمونه دیگه شوقی نمیمونه لالا گل سرخم ، نمونده سرخی رخ هم نه شرم از بی وفائی ها ، نه حُجّبی بر رخ وگونه تو دنیای تباهی ها ، دل هر آدمی خونه دل هر آدمی خونه! لالا گل سوسن ، توُ این دنیای تواین برزن تمومه قصه ها مردن ، دلااز بسکه حیرونه دیگه آوای هر قلبی ، چه غمگینه چه محزونه ! لا لا شقایقها ، امید قلب عاشقها توُ این دنیای دیونه ، دل عاشق چه پنهونه سکوتش گریه ی قلبه ، همش درخود پریشونه همش درخود پریشونه لالا گل یاسم ، نسیم عطر احساسم توُ دنیای غم و ماتم ، همه دلها چه داغونه به شبها رهگذر درغم ، دیگه شعری نمیخونه دیگه شعری نمیخونه لالا گل خنده ، گل مادر که فرزنده برای خواب وآرومت